کد مطلب:50467 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:210

حقیقت انسان











انسان واجد حقیقتی است ملكوتی و موهبتی شگفت از استعدادهای بی نهایت كه می تواند با تربیت خود را شكوفا نماید و والاترین جلوه ی حق گردد.


تو شمشیری ز كام خود برون آ
برون آ از نیام خود برون آ


نقاب از ممكنات خویش برگیر
مه و خورشید و انجم را به برگیر


شب خود روشن از نور یقین كن
ید بیضاء برون از آستین كن[1] .

كسی كو دیده را بر دل گشود است
شراری كشت و پروینی درود است


شراری جسته ای گیر از درونم
كه من مانند رومی[2] . گرم خونم


وگر نه آتش از تهذیب نو گیر
برون خود بیفروز اندرون میر[3] .

رمز جاودانگی و بی نهایت طلبی و بی مرزی آدمی و برتری او بر همه ی موجودات و آفرینش همه چیز برای او،[4] به سبب حقیقت اوست. امیرمومنان علی (ع) درباره ی انسان و

[صفحه 119]

مراتب و وجود جامع او چنین فرموده است:

«ثم جمع سبحانه من حزن الارض و سهلها و عذبها و سبخها، تربه سنها بالماء حتی خلصت و لاطها بالبله حتی لزبت، فجبل منها صوره ذات احناء و وصول و اعضاء و فصول: اجمدها حتی استمسكت و اصلدها حتی صلصلت، لوقت معدود و امد معلوم، ثم نفخ فیها من روحه فمثلت انسانا ذا اذهان یجیلها و فكر یتصرف بها و جوارح یختدمها و ادوات یقلبها و معرفه یفرق بها بین الحق و الباطل و الاذواق و المشام و الالوان و الاجناس، معجونا بطینه الالوان المختلفه و الاشباه الموتلفه و الاضداد المتعادیه و الاخلاط المتباینه، من الحر و البرد و البله و الجمود و استادی الله سبحانه الملائكه ودیعته لدیهم و عهد وصیته الیهم، فی الاذعان بالسجود له و الخنوع لتكرمته، فقال سبحانه: (اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس)[5] اعترته الحمیه و غلبت علیه الشقوه و تعزز بخلقه النار و استوهن خلق الصلصال.»[6] .

پس پاك خدای با عظمت، از زمین گونه گون طبیعت خاكی فراهم كرد، از زمین نرم و ناهموار و از شیرین آن از نمكزار. بر آن خاك، آب ریخت تا پاك شد و با تری محبتش بیامیخت تا چسبناك شد. پس صورتی از آن پدید آورد، با اندامهای بایسته و عضوهای جدا و به یكدیگر پیوسته. آن را بخشكانید تا یك لخت شد و زمانی اش بداشت تا سخت شد، چنانكه اگر باید بدان می وزید بانگش به گوش می رسید. پس، از دم خود در آن دمید تا به صورت انسانی گردید: خداوند ذهنها، كه آن ذهنها را به كار گیرد و اندیشه ای كه تصرف او را پذیرد. با دست و پایی در خدمت او و اعضایی در اختیار و قدرت او. با دانشی كه بدان حق را از باطل جدا كردن داند و مزه ها و بویها و رنگها و دیگر چیزها را شناختن تواند. با طبیعتهای متضاد و سركش و سرشتهای با هم خوش، گرم با سرد درآمیخته و تری بر خشكی ریخته- و حیرت همه را برانگیخته. پس، از فرشتگان خواست تا آنچه در عهده دارند ادا كنند و عهدی را كه پذیرفته اند وفا كنند. سجده ی او را از بن دندان بپذیرند، خود را خوار و او را بزرگ گیرند و

[صفحه 120]

فرمود: «آدم را سجده كنید ای فرشتگان! فرشتگان به سجده افتادند جز شیطان» كه دیده ی معرفتش از رشك تیره شد و بدبختی بر او چیره، خلقت آتش را ارجمند شمرد و بزرگ مقدار و آفریده ی از خاك را پست و خوار.

انسان موجودی است واجد همه ی استعدادها كه می تواند معلم به همه ی اسمای حسنای الهی و صفات علیای ربوبی شود،[7] و این انسان شایستگی آن را دارد كه مسجود فرشتگان قرار گیرد، زیرا دایره ی وجود او از همه ی موجودات گسترده تر و استعدادهایش از همه برتر است.


الحذر ای مومنان كاین در شماست
در شما بس عالم بی منتهاست


جمله هفتاد و دو ملت در تو است
وه كه آن روزی برآرد از تو دست[8] .

انسان استعداد همه گونه شدن را دارد و چگونه شدنش به خواست و تربیت اوست. انسان آفریده شده است تا جلوه گر حق و خلیفه ی خدا در زمین باشد،[9] و اسمای حسنای الهی را در خود ظاهر نماید و به این سبب است كه همه چیز برای او آفریده شده است و خداوند همه چیز را مسخر او قرار داده است.

(و سخر لكم ما فی السماوات و ما فی الارض جمیعا منه.)[10] .

و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه را كه از سوی اوست برای شما رام ساخت.

انسان باید از غفلت نسبت به حقیقت خود برون آید و بدین مرتبه ی شگفت وجود خود توجه نماید و استعدادهای خویش را در جهت خلیفه اللهی شكوفا سازد.


لب ببند و غور دریایی نگر
بحر را حق كرد محكوم بشر[11] .

این شان آدمی است كه او را مسجود فرشتگان ساخت و فرمان خداوند بر سجده به آدم (ع) جاری شد و فقط ابلیس از این فرمان سر باز زد و به آدم (ع) كه به سبب حقیقتش- یعنی مرتبه ی خلیفه اللهی و معلم بودن به همه ی اسمای الهی- شایسته ی سجده بود، سر فرود نیاورد.

[صفحه 121]

چون كه آدم را خداوند مجید
در زمین بهر خلافت آفرید


حكم فرمان آمد از رب ودود
تا ملایك جمله آرندش سجود


از پس فرمان ملایك اجمعین
سر نهادند از اطاعت بر زمین


كی خدا محكوم فرمان توایم
آنچه گویی آن كنیم آن توایم


گشته جمله پس به فرمان جلیل
خدمت اولاد آدم را كفیل


زان میان شیطان كه خاكش بر دهن
گفت ناید سجده ی آدم ز من


من از آن خاكی نسب بالاترم
او ز خاك پست و من از آذرم


من همه نور و ضیاء آن تیره رو
پس چرا من سجده آرم نزد او


من ز نارم نار نورانی بود
او ز خاك و خاك ظلمانی بود


خاك بر فرق وی و بر نور او
ای تفو بر او و چشم كور او


نی ز آتش هر چه زاید خوش بود
دود دوده دوده ی آتش بود


گر نبودی دیده ی آن كور كور
دیدی از آدم همه اشراق نور


گر نبودی كور دیدی جان او
جان ظلمت سوز نور افشان او


جان آن دیدی كه نور مطلق است
زاده ی قدس است و پرورد حق است


جسم خاكی نیست آدم ای پسر
جان قدسی آدم است و بوالبشر


نیست آدم غیر جان در پیكرش
نیست غیر از جامه ای اندر برش


چون بیندازد ز خود آن جامه دور
گردد از نورش خجل تابنده هور


جان اگر از چهره بردارد حجاب
در حجاب آرد رخ خویش آفتاب


جان اگر بی پرده در گلخن رود
گلخن آن دم رشك صد گلشن شود


گر كند جان جلوه در كون و مكان
بر وی آید تنگ پهنای جهان


اندر این نه قبه او را جای نیست
عرصه ی گردون ورا گنجای نیست


جان اگر یك بانگ بر ابلق زند
برفراز نه فلك بیدق زند


بال و پر بگشاید از سیمرغ جان
آشیان گیرد به قاف لا مكان


لامكانی برتر از فهم شما
برتر از افلاك و از وهم شما


لامكانی اندر آن كون و مكان
هم شده پیدا و هم گشته نهان


هر چه گویم شرح جان را ای عمو
چون به خویش آیم خجل باشم ازو


دیده ی شیطان بسی بی نور بود
لاجرم از دیدن جان كور بود

[صفحه 122]

كور بود و جان آدم را ندید
پس ز امر اسجدوا گردن كشید[12] .

امیرمومنان علی (ع) درباره ی این شان انسان كه اصل گوهر آدمی است و شیطان بر آن دیده پوشید و خود را به خواری كشید و زان پس همه ی تلاشش در این جهت است كه این حقیقت جلوه نیابد و آدمی به لباس تربیت حقیقی ملبس نشود، فرموده است:

«الحمدلله الذی لبس العز و الكبریاء و اختارهما لنفسه دون خلقه و جعلهما حمی و حرما علی غیره و اصطفاهما لجلاله. و جعل اللعنه علی من نازعه فیهما من عباده. ثم اختبر بذلك ملائكته المقربین، لیمیز المتواضعین منهم من المستكبرین، فقال سبحانه و هو العالم بمضمرات القلوب و محجوبات الغیوب: (انی خالق بشرا من طین فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین فسجد الملائكه كلهم اجمعون الا ابلیس)[13] اعترضته الحمیه فافتخر علی آدم بخلقه و تعصب علیه لاصله. فعدو الله امام المتعصبین و سلف المستكبرین، الذی وضع اساس العصبیه و نازع الله رداء الجبریه و ادرع لباس التعزز و خلع قناع التذلل. الا ترون كیف صغره الله بتكبره و وضعه بترفعه، فجعله فی الدنیا مدحورا و اعد له فی الاخره سعیرا؟! و لو اراد الله ان یخلق آدم من نور یخطف الابصار ضیاوه و یبهر العقول رواوه و طیب یاخذ الانفاس عرفه، لفعل. و لو فعل لظلت له الاعناق خاضعه و لخفت البلوی فیه علی الملائكه. ولكن الله سبحانه یبتلی خلقه ببعض ما یجهلون اصله، تمییزا بالاختبار لهم و نفیا للاستكبار عنهم و ابعادا للخیلاء منهم.»[14] .

سپاس خدای را كه لباس عزت و بزرگی درپوشید و آن دو را برای خود گزید و بر دیگر آفریدگان ممنوع گردانید. آن را خاص خود فرمود و بر دیگران حرام نمود. آن لباس را برگزید چون بزرگی او را می سزید. و آن كس را از بندگان لعنت كرد كه آرزوی عزت و بزرگی او را در سر پرورد. پس فرشتگان مقرب خود را بدان بیازمود و بدین آزمایش فروتنان را از گردنكشان جدا فرمود. پس گفت خدای سبحان كه داناست بدانچه نهان است در دلهای همگان و در

[صفحه 123]

پرده های غیب پنهان: «همانا می آفرینم آدمی از گل، پس چون آن را راست و درست كردم و از روح خود در آن دمیدم، بیفتید برای او سجده كنان. پس سجده كردند فرشتگان همگی، جز شیطان» كه رشك او را گرفت و به آفرینش خویش بر آدم نازید و به اصل خود (كه آتش است) بر او غیرت ورزید. پس دشمن خدا- شیطان- پیشوای متعصبان است و پیشرو مستكبران، پایه ی عصبیت را نهاد و بر سر لباس كبریایی با خدا در افتاد. رخت عزت را در بركرد و لباس خواری را از تن برآورد. نمی بینید چگونه خدایش به خاطر بزرگمنشی كوچكش ساخت و به سبب بلند پروازی به فرودش انداخت. در دنیا او را براند و برای وی در آخرت آتش افروخته آماده گرداند و اگر خدا می خواست آدم را از نوری بیافریند كه فروغ آن دیده ها را برباید و زیبایی آن بر خردها غالب آید، با بویی خوش چنانكه نفسها را تازه نماید، چنین می كرد و اگر چنین می كرد، گردنها برابر او خم بود و كار آزمایش بر فرشتگان آسمان هم، لیكن خدای سبحان آفریدگان خود را به پاره ای از آنچه اصل آن را نمی دانند، می آزماید تا فرمانبردار از نافرمان پدید آید و تا بزرگمنشی را از آنان بزداید و تكبر را از ایشان دور نماید.

انسان به حقیقتش والاترین گوهر هستی است و هر انسانی این استعداد را دارد كه همه ی اسمای حسنای الهی را در خود جلوه گر سازد، چنانكه در دیوان امام علی (ع) آمده است:

اتزعم انك جرم صغیر
و فیك انطوی العالم الاكبر


و انت الكتاب المبین الذی
باحرفه یظهر المضمر[15] .

آیا گمان می كنی كه تو جسمی خرد و كوچكی؟ در حالی كه در تو جهان بزرگ نهفته است،

و تو آن كتاب آشكار خداوندی كه با حروفش پنهانیها آشكار می شود.

تربیت حقیقی، تربیتی است كه انسان را بدین سوی رهنمون شود و زمینه شكوفایی استعدادهای انسان را در جهت كمال مطلق فراهم نماید.

[صفحه 124]


صفحه 119، 120، 121، 122، 123، 124.








    1. خدای متعال خطاب به موسی (ع) فرمود: (و اضمم یدك الی جناحك تخرج بیضاء من غیر سوء آیه اخری.) (و دست خود را به پهلویت ببر، سپید بی گزند برمی آید، (این) معجزه ای دیگر است.) قرآن، طه / 22.
    2. مراد مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی، درگذشته به سال 672 هجری است..
    3. محمد اقبال لاهوری، كلیات اشعار فارسی، با مقدمه ی احمد سروش، كتابخانه ی سنائی، تهران، 1343 ش. ص 177.
    4. كیف تكفرون بالله و كنتم امواتا فاحیاكم ثم یمیتكم ثم یحییكم ثم الیه ترجعون هو الذی خلق لكم ما فی الارض جمیعا ثم استوی الی السماء فسواهن سبع سماوات و هو بكل شی ء علیم.) (چگونه خدا را منكرید؟ با آنكه مردگانی بودید و شما را زنده كرد، باز شما را می میراند و باز زنده می كند و آن گاه به سوی او بازگردانده می شوید. اوست كسی كه آنچه در زمین است همه را برای شما آفرید، آن گاه به آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار ساخت و او به هر چیزی داناست). قرآن، بقره / 29 -28.
    5. قرآن، بقره / 34.
    6. نهج البلاغه، خطبه ی 1.
    7. (و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم علی الملائكه فقال انبئونی باسماء هولاء ان كنتم صادقین قالوا سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا انك انت العلیم الحكیم قال یا آدم انبئهم باسمائهم فلما انباهم باسمائهم الم اقل لكم انی اعلم غیب السماوات و الارض و اعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون.) (و (خداوند) همه ی اسما را به آدم تعلیم كرد، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راست می گویید، مرا از این اسما خبر دهید. گفتند: منزهی تو، ما را علمی نیست مگر آنچه به ما تعلیم كرده ای كه تویی دانا و حكیم. فرمود: ای آدم، ایشان را از اسامی آنان خبر ده. و چون (آدم) ایشان را از اسمایشان خبر داد، فرمود: آیا به شما نگفتم كه من غیب آسمانها و زمین را می دانم و آنچه را آشكار می كنید و آنچه را پنهان می داشتید می دانم). قرآن، بقره / 33 - 31.
    8. مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 166.
    9. (و اذ قال ربك للملائكه انی جاعل فی الارض خلیفه.) (و چون پروردگار تو به فرشتگان فرمود: من در زمین جانشینی خواهم گماشت). قرآن، بقره / 30.
    10. قرآن، جاثیه / 12.
    11. مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 176.
    12. احمد بن محمد مهدی نراقی، مثنوی طاقدیس، به اهتمام حسن نراقی، چاپ دوم، انتشارات امیركبیر، 1362 ش. صص 38 -36.
    13. قرآن، ص / 74 -71.
    14. نهج البلاغه، خطبه ی 192.
    15. قطب الدین ابوالحسن محمد بن الحسین بیهقی كیدری، دیوان امام علی (ع)، تصحیح، ترجمه، مقدمه، اضافات و تعلیقات ابوالقاسم امامی، چاپ اول، انتشارات اسوه، 1373 ش. ص 236.